خانم دکتر
سلام عباسم. صبحه یکشنبه ت بخیر وشادی. الهی که امروز هم یه روز قشنگ برات باشه. حال که برایت می نویسم هوا گرگ و میش است و چیزی نمونده که خورشید خانم طلوع کنه.شما بیدار شدین شیر خوردین و دوباره خواب رفتین اما مامانی دیگه خوابش نبرد بخاطر همین اومدم برات چند خطی بنویسم. نازنینم دیروز رفتیم دکتر پوست. مردکوچک من اینقده پسر خوبی بود که باور کردنش مشکله. همین طور که خانم دکتر صحبت می کرد شما میخ خانم دکترشده بودین تازه هرزچندگاهی لبخندی هم می زدین .ای شیطون خلاصه دکترگفت بخاطر خشکیه هواست و چون پوستت هم خشکه اینجوری شدی باید پوستت رو همیشه چرب نگه دارم. امروز هم بابایی می ره سر کار و منو تو هم می ریم خونه مامان فاطمه و بابا اکبرانشالله ک...
نویسنده :
وحیده
6:26