سلامی دوباره

سلام عشقم امیرعباس. الهی که حالت خوبه خوبه خوب باشه مامانی. باید منو ببخشی که بعد از این همه تاخیر اومدم تا دوباره برات بنویسم؛ آخه نفسم وضعیتم مناسب نبود اما حال که برات می نویسم شکرخدا حالم خوبه و یه نی نیه دیگه به جمعه خانواده مون اضافه شده . آره خوشکلم خدابهت یه داداشه بانمک داده و حالا دیگه شدیم چهارنفر. از این به بعد این وبلاگ میشه مال شما و داداشی. بذار یه کم از تو و برای تو ینویسم: امیرعباسم خیلی دیر راه افتادی 19 ماهگی و این مسئله بخاطر زود بدنیا اومدنت بود الهی فدات بشم خیلی خوشحالم که راه افتادی خیلی نگرانت بودم. اما توی حرف زدن از هم سن وسالات خیلی عقب نیستی . حدود 30 تا کلمه وچندتایی جمله دوکلمه ای می گی . خیلی بامزه حرف می زنی عمرم. وقتی خوابت می گیره می گی: مامان لالا. وقتی هم پستونکت رو می خوای می گی : مامان می می. تبلیغ روغن اویلا رو خیلی دوست داری . ازت که می پرسیم روغنتون چیه می گی : اویلا. می گیم، شربت چی دوست داری: می گی نعناع. خلاصه که با حرف زدنت کلی منو بابایی کیف می کنیم. راستی خیلی بچه ی شلوغی هستی، تا دلت بخواد اذیت می کنی. بعضی وقتا کفرمو بالا میاری اما من دوست دارم گاهی وقتا دعوات می کنم وتو سریع می ری خودتو می ندازی رو پتوت و قهر می کنی بامزه ی من. هنوز هم جاهایی که دفعه ی اولت هست می ری گریه می کنی اما عاشق پارکی . در ضمن خیلی هم بد اشتهایی و خیلی تو غذا خوردن مامانت رو اذیت می کنی اما بازم اشکال نداره من تمام تلاشمو می کنم که شما غذاتونو  بخورین. داداشت رو هم دوست داری خودت نی نی هستی اما به اونم می گی نی نی. تازه بوسش هم می کنی اما بعضی وقتا شیطون میشی و موهاشو می کشی. داداشت امیرحسین شکر خدا سرموقع  بدنیا اومد خداروشکر وزنش هم خوبه  و مث خودت خوشکلو بامزه ست.

نفسای مامان وحیده عاشقانه دوستتون دارم و قول می دم که زود به زود بیام براتون بنویسم.