سوپ
سلام کوچولوی دوست داشتنیه ی من . الهی که حالت خوبه خوبه خوب باشه.
نازنینم حال که برایت می نویسم چشمهای قشنگت باز است و لبخندی زیبا پهنای صورتت را گرفته وگردنه کوچکت را به طرفه مامانی کج کردی که ببینی مامانی جکار داره می کنه. نفسیه مامان ، مامانی داره برای تو و از تو می نویسه تا روزی که بزرگ شوی و بدانی کودکیت چگونه سپری شده است.
امیرعباسم باید منو ببخشی که دیربه دیر میام برایت می نویسم .همش تقصیر خودته برای اینکه نمی زاری من از جام تکون بخورم. دو روزی می شود که با کمک پاهات سرت رو بلند می کنی انگار غلت زدن تو کارت نیست یهو بلند میشی و راه می روی اما کوچولو تو هنوز خیلی برای هر کاری کوچولویی.
امیرعباس هرجیری را که با نبات برایت درست می کنم از دل وجان می خوری اما به سوپ که می رسد وای به حاله مامان می شود.
کوچک زیبایم مامان بخاطره تو سرکار نرفت ، البته مامان فاطمه از تو نگه داری می کرد اما دلم نیامد که شما را تنها بذارم و سرکاربروم. انشالله که تپل تر و بزرگ تر بشی اون موقع منم یه فکری برای خودم میکنم.
مونسم ذوق زدن هایت مرا تا مرز دیوانگی می کشاند کمی به فکر مامان باش و هیجاناتت را کنترل کن.
امیرعباسم به خاطرت بسپار مامان و بابا عاشقتن